قوم لوط در ابتدا در زمره بهترین و شایسته ترین بندگان خداوند بودند و آداب و سنن الهی را به خوبی انجام می دادند. تا اینکه شیطان به آنها حسادت ورزید و بارها و بارها بر سر راه آنها سبز شد.
سرزمین آنها در مسیر عبور کاروان های مختلف بود و همیشه تعدادی مسافر از آنجا عبور می کرد و از نعمت های فراوان آن سرزمین استفاده می کردند و حتی به گونه ای شد که هر مسافری راهش را به آن دیار کج می کرد و از میوه و سایه درختان بهره می جُست، تا اینکه مردم آن قوم بارها از این وضعیت به لوط شکایت کردند، و ابلیس که منتظر چنین فرصتی بود، به آنها یاد داد هر مسافری را که از آن شهر می گذرد، بگیرند و خلع لباس کنند و بعد، به او تجاوز کنند.
روزی ابلیس خودش را به صورت جوانی زیبا در آورد و به طرف آنها رفت. قوم لوط به گفته ابلیس عمل کردند و به او تجاوز کردند و به این ترتیب فساد در میان آنها زیاد شد. چیزی نگذشت که آن قوم در کمین رهگذران می نشستند و با آنها به لواط می پرداختند و آنگاه شهر آنها از عبور و مرور مسافران و رهگذران خالی شد.(2)
آنها کم کم از زنان خود فاصله گرفتند و به سراغ پسران جوان می آمدند. ابلیس که
[111]
مأموریت و نقشه خود را تا به این جا به خوبی انجام داده بود، به سراغ زنان قوم رفت و آنها را تحریک کرد و به آنها آموخت تا مثل مردانشان با یکدیگر باشند و به این وسیله خود را ارضا کنند. لوط حاضر گشت دختران خود و یا امت خویش را به شرط قبول ایمان و دست کشیدن آنها از کار زشتشان، به آنها بدهد.
هرچه لوط بیشتر سعی می کرد قوم او بیشتر فساد می کردند، تا جایی که او را تهدید به مرگ کردند. حضرت لوط بارها و بارها آنان را از این گناه قبیح و زشت نهی کرده و می فرمود؛ آیا شما در میان جهانیان سراغ جنس ذکور می روید، در حالی که همسرانی برای شما وجود دارد که خداوند آنان را برای شما آفریده است.(1)
قوم لوط به طهارت و غسل اعتقادی نداشتند(2) و نصایح لوط که مدت سی سال به طول انجامید در مردم قومش به نتیجه نرسید.(3)
قوم لوط در مجالس خویش بی هیچ شرمی باد معده و صدا خارج می کردند و در مقابل یکدیگر به لواط می پرداختند. آنان از مهمانان خود به خوبی پذیرایی می کردند، بعد با آنها به لواط می پرداختند و به آنها غرامت می دادند. با این عمل مردان قوم لوط، ترس این می رفت که نسل آنها نیز برچیده شود و هیچ فرزندی دیگر متولد نشود، مگر عده معدودی که از مسلمانان بودند.